یه روز تو باعث میشی بشینه غضه به دلت

بسوز تو اتیش شهرت دارم عقده که بهت

نشون بدمو بگم من هستم این عقده به دل

دیدی که میرم بالاتر  تو اسمونم حالا من

مثل ستاره ای که تو فقط میگی ای کاش میدیدمش یک بار ولی میگی حیف باز که نیست تو خواب هنوز

بسه عکسه این حادثه رو خواب ندون

بزن تو گوشت بیدار شو میخوام تو عظمتو ببینی بشینی بگی ازم بیزار شد

باید دست و پا بزنی تو گرداب غرور من  میخواستم بمیری شاید تموم شه سرود غم

تا بازم بگیری دستامو

ولی دیگه دیره

میره

علی از پیشت

 

اره این منم بغض درشت غمم داره میترکه همینه دلیل نوشتنم

بالاخره باید میرفتم خب این بوده قسمت  دلخوری میدونم این بوده حکمت

اینجوری برمو بکنم از همه دلو  سخته نمیتونم بشنوم از همه که تو

چشات بارونیه ناراحتی با غم من  یه روز بر میگردم اینو بدون مادر من

که من چه باشم چه نباشم به یاد شما  هستمو همیشه من نگران حال شما

دل تنگه واسه همه واسه همه شما  اینو بدونید که واسه همه شما

میگم از ته دلم تا روزی که زنده ام  همتونو دوست دارم و باسه شما باس برم

میگم تو حرف اخر واسه رفقای خودم  به امیر و  کاوه و پری گلم

که هر جا باشم و به یادتون  میگذره روز و شبم و خدا نگهدارتون

پیش من نیستی ولی من هنوزم به یادتم   توی رویای شبم عاشقونه دنبالتم

پرده فاصله رو کشیدی رو نگاه من   من که به یادتم پس تو چرا نیستی یاد من

برگرد عزیزم پیشم تو بشنو این صدای من   بیا بازم عاشقونه اسممو صدا بزن

تو فریاد نگاهم شنیدی سکوتمو   رو قله عشقت چه اسون دیدی سقوطمو

سایه ای که روی اشکهای من نشست بی پایان   هنوزم خیسه جای رد پامون زیر باران

باران غم بود و خون بود تو نگاه من   بیا نرو و بمون روح نشه جدا ز تن

تنه خسته من اغوش گرم تو رو میخواد  چشم بسته من خاطراتتو داره به یاد

اگه بخوای میمیرم وقتی تو نباشی  اگه نخوای من میرم حتی ستاره شی

پری نگاهمن عاشقتم با مهر خون   حتی اگه من مردم هیچ وقت نرو با من بمون

باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم ...من می توانم می شود آرام تلقین می کنم ... با عکسهای دیگری تا صبح صحبت می کنم... با آن اتاق خویش را بیهوده تزئین می کنم ...سخت است اما می شود در نقش یک عاقل روم... شب نه دعایت می کنم نه صبح نفرین می کنم ...حالم نه اصلا خوب نیست تا بعد بهتر می شوم... فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم

یادمه میگفتن با نوشتن نون شب نمیتونی بخوری

نمیدونن حکایت این از نون شب برام مهمتره

وقتی خودت میدونی غیر تو هیچکی نمیتونه جلوتو بگیره

اگه منتظری کسی برات درو باز کنه ادم الافی

اولش سخت بود مثل شب بود خفه و نئشه از دود تشنه پول از این نوشته تا بعدی معیوب

جاده معلوم ذهنم تو نوشتن از بقیه سر بود صدام بم بود زیر فشار زخم زبون مردم کمرم خم بود

غریبه همیشه رفیق و هم خون قدم به قدم جلو پام سنگ بود

ولی هنوز مجنون اندوه شب پر ستاره روح من کو؟ پس روح من کو

حسادت می کنم به رنگ دیوار، وقتی اتفاقی سایش بدنت به پوستش را حس می کند. حسادت می کنم به آفتاب، وقتی با نوازش آرام پوستت به تو گرمی میبخشد. حسادت می کنم به برگ گیاه، وقتی در گلدان آرام گرفته و حرکت تو از کنارش او را هیجان زده می کند و بی تاب و چرخان. و حسادت می کنم به پدرت، وقتی در زیر نور گرم به او لبخند میزنی. و به مادرت هم، وقتی چند لحظه پیش از خواب به یاد تو لبخند میزند. و به تختت که همه روز به هم آغوشی شبت پریشان و بهم ریخته است

همیشه فکر میکردی که منم بر ضدت ولی بالاخره فهمیدی غلطه فکرت

بیرونم کردی برا همیشه از تو قلبت ازم ساختی شیطانی شرور توی ذهنت

جدایی از من این بوده فکره بکرت  تورو نمیخوام این بود همیشه حرفت

گفتی منم باسه همیشه عشقت  حالا شدم برا خوردن خونت تشنه

برا همیشه از پیش تو میرم که  تا دوری رابطه رو قطع کنه ببنده

تا هرکی به ما خیره شدش نخنده  بهت گفتم با تو بودنم ازم ده

تا خدا تو بی کسی چشمامو نبنده  هوس بازی برا شما رونده

عشق و عشق بازی براتون چرنده   به خاطر همین زندگیتون میلنگه

روزا مثل هم شبا مثله همه تو چشم همه اشک خنده کمه تو دل دختر و پسر پره غمه  بزرگترین سرمایمون ماتمه اینجا ۷۰ میلیون مرد و زنه اما هر روز بی هدف تر میشن همه فکر نکن اینا فقط حرف منه از رو نگاه ملت داد میزنه

شب تو پارک خوابیدن تا صبح سیگار کشیدن پول بقیه رو دیدن چشم بستن و خندیدن

از پلیس ترسیدن از خونواده بریدن

بی پولی گرسنگی بیجایی تعظیم میکنی جلو هر بی سرو پایی

میدونم همش باسه یه لقمه نونه هر کی چابلوسی کنه زنده میمونه

 اینو همون گدای زیر پل میدونه  همونی که الان خونش تو شمرونه

چیه فکر کردی وضع همیشه اینطور نمیمونه؟ به چی امید داری این که یه شبه میشی میلیونر؟

نه رفیق من زندگی از این قشنگتر نمیشه خودتم بکشی وضع بدتر میشه بهتر نمیشه

 

اینو بدون که من عزیزم تا وقتی که هستم عاشقتم

میگم از این عشقی که تو دلم هست , نزار پس این عشق با من بشه هرس

عوض این همه خوشی که خدا به من داد , خدایا درد این عشقو نمیبرم از یاد

نمیتونم ببینم اون با یه کسی دیگست , ولی بدون تعریف عاشق یه چیز دیگست

عاشق یعنی بسوزی تو به پای معشوقت, عاشق یعنی دوری از همه علایقت

عاشق یعنی بشنوی چیزی که نیست لایقت,  عاشق یعنی بسازی با همه حقایقت

بیا بشینو ببینو بخند به سرگذشت , بگو این مجنون دیوانه هم که درگذشت

نگو از بهر چه این دیوانه عاشق بگشت , بگو عاشق چشمون سیاه من بنگشت

با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود.با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند و ..... ومن همچون غربت زدای در آغوش بیکران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و میمانم تا ابد و تا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید بانوی دریایی من