هیچ تجربه ای مثل الانم متفاوت نیست. من عاشق تفاوتم. نمیگم آسونه… اما تجربه کردن هرچیزی تو دنیا ارزش داره… هر چیزی.

فاصله دیدن بین زندگی متفاوت دیروز و زندگی تکراری امروزم یه چیزی رو توی دلم تکون می ده. 2 سال که میگذره  آدم یاد می گیره بیخیال باشه. بیخیال خیلی چیزا… یاد گرفتم به خاطره فکر نکنم. خواب نبینم تا دلم برای چیزی تنگ نشه.

فقط دیشب یه بار خواب دیدم. خواب عزیزترین کسم. می خندید. نگران بودم. بهش گفتم بهم خیانت کردی؟ خندید گفت نه فقط موهام سفید شده. روسریش و زد کنار و موهای سفیدش و دیدم. تو خواب خوشحال بودم به خاطر جوابش. وقتی بیدار شدم خیس عرق مثل همیشه …. موهاش سفید شده.

دلم برات تنگ شده … سخته… می دونم که هیچ وقت جز خواب نمی تونم …


دلم نمی خواد این حس و داشته باشم وقتی یه لیتر... دستم باشه و نصف شب تو تنهایی به این جمله ها فکر می کنم…


امثال تو رو خوب میشناسم

همیشه با دیگران هستین

چون برای دیگران زندگی میکنین

وقتی که ولتون میکنن

نیستین, چون دلیل بودنتون دیگران بودن......

عجب دنیای کثیفی…
خسته شدم از دلخوشی های بچگونه هر روزم خسته شدم از شنیدن حرفهای تکراری.

انسان تنهاست. دست و پا زدن برای فراموشی این تنهایی, ژلوفن خوردن میشه برای سر درد. خیلی که دست و پا بزنی، مسکن هم تسکین تنهاییش رو از دست میده و سعی در تسکین، به گریه

میندازتت از عمق بدبختی این دنیا.

هر بار که عاملی باعث فراموشی موفق این فهم تلخ برام پیش میاد، بدبختی جدیدی دارم بعد از ترک اون برای هضم دوباره ی حقیقتی که انگار بالا اوردم و دوباره مجبور به خوردن اون هستم.
مسخره ترین دید بشر به دنیا پیچیده کردن عامل زندگی بود در حالی که همه میدونن برای هیچی زندگی میکنن
زمانی که حتی چراغ ایدیت خاموشه، با نگاه کردن به رقص دود سیگارها شاید خودم رو سرگرم می کنم، یا با همخوابی هر کس و ناکس، مسکن درد من.

انقدر درد دارم که دوست دارم زمین و آسمون رو به هم گره بزنم تا شاید این درد حرومزاده دست از سر من برداره

تفسیر فروید در مورد رسم پدر کشی برام جالب بود.
هیچ عشقی حقیقیتر از عشق فرزند به مادر و مادر به فرزند نیست. گرچه حب دیگران در قلب رو میتونیم  به مشابه حباب در نظر بگیریم. حباب هایی که هر کدوم جایگاه خودشون رو در قلب دارند و از بین بردن هر کدوم نباید سبب افزایش حجم حباب حب دیگری شود. اما خوب، مادر حباب بزرگترین است.
عشق به مادر و خواستن اون فقط برای خودمون، رسم پدر کشی رو تا سالیان سال نزد انسان جاویدان کرده بود. کسب قدرت او و حمایت از مادر برای انسان تنها دلیل پدر کشی بوده . حتی تو جوامع انسانی کنونی.
لعنت به تموم این حرفها و نوشته ها. لعنت به تو. لعنت به انسانیت پستی که فکر می کنه اشرف مخلوقاته و مغرور از دانش های پوچ و پوشالی که هنوز مونده در یک خم ابرو.
آخرین باری که به خودم قول دادم  از دنیای عرفان به دنیای فلسفه بپرم  روی تخت های کثیف و چرکین درد های یه بیمار روانی بود. شماره ۷۲ بیمارستان روزبه. همون روز ها بود که فکر می کردم انقدر اراده ی یک مرد باید قوی باشه که بتونه فراموش کنه گذشته ی خودشو. یا شاید کنار بیاد با ذات پلید انسان های دور و برش.
اما سخته. اگر چه هنوز به گمانم شدنی هستش. پستی ذات انسان وصف ناشدنی تر از حماقت اونه. اما روابط کاملا مشخص و همیشگیه. قدرت. قدرت. قدرت. حتی قدرت مقابله با نفس. مقابله با خواسته های انسانی. خواسته هایه شهوانی انسانی.
به عارفی می گفتم تو عارفی یا هوس باز. اون مرد ۳۵ ساله که با دختر ۱۴ ساله تو خیابون لاس میزنه  و برای یک لحظه تو آغوش گرفتن عروسک جدید و کوچیکش، امید به زندگی داره با عارفی که سالیان سال یاهو می گفت تفاوتی نداره.
روشن تر از اینه  که توضیح زیادی بدم. مادربزرگم وقتی نماز میخونه، جز به فکر خود به فکر چیز دیگه ای نیست. برای ثواب میخونه؟ ثواب برای بدست آوردن بهشت؟ برای بدست آوردن حب خدا؟ برای اینکه اون فکر میکنه حب خدا یعنی بهترین جایگاه برای خود. مرد ۳۵ ساله هم فکر میکنه تو آغوش گرفتن بدن باکره ی کودک ۱۴ ساله بهترین جایگاه برای اونه. من تنها کلمه ای هستش که انسان هر روز براش تلاش می کنه. حتی تو ای دوست مومن من
از جهان بی پایه ی شما متنفرم. همش برای خودتون. موسیقی رو به من بدید، سیگار اثر نمی کند بدون آن.

نبودنم سخت تر از بودنم شده !
هستم اما لحظه لحظه های زندگی وجودم رو انکار می کنه
اما
میخوام نباشم ولی هر لحظه از نبودنم وجود کثیفتو تو مغزم میکوبه