صحنه زیبایی وقتی تلاش میکنی به قله برسی وقتی قدم اخر رو بر میداری حس میکنی دیگه نمیتونی جلو بری در ان لحظه جای تاریکی رو در عمق وجودت پیدا میکنی و فراموش میکنی از کجا اومدی اونوقت دنیای جدیدتو میپذیری

ما همه پشت یک نقاب مخفی شدیم ایا خودت میدونی کی هستی؟ نه فکر نمیکنم بدونی همه ما میدونیم نقابی که توش مخفی شدیم بیخوده دیر یا زود میشکنه وقتی که بفهمی واقعا کی هستی پس بهتره همیشه خودت باشی نه اونجوری که بقیه فکر میکنن

سلام خوب هستین؟ خیلی وقته اینجا پست اینجوری ندادم ولی حالا میخوام بدم شاید هم میتونستم بدم و ندادم ولی به هر حال دادم! اون روزی که این وبلاگ رو ساختم اذر82 بود بلاگ اسکای تازه ثبت نام رو شروع کرده بود اون روز بار اولم بود که وبلاگ داشتم میساختم باسه بار اول تجربه خوبی بود اولین پست که تو وبلاگ دادم این بود: یا علی گفتیم و عشق اغاز شد همین علی باعث شد دوستای زیادی پیدا کنم که یکی از این دوست ها اسمش محمد بود اوایل با محمد مینوشتم حدود 3 یا 4 ماه ولی بعد از مدتی غیبش زد ازش خبری نشد تا 2 سال! که همین چند وقت پیش پیداش کردم ازش ناراحت بودم ولی بعد از اینکه بهم گفت سرطان خون داره! از دست خودم ناراحت شدم این پست رو دادم تا براش دعا کنید اینم بگم محمد 16 سال بیشتر نداره فکر کنم باسه یه پسر 16 ساله این نا حقی بزرگیه یه پسر مظلوم مثل این اینطوری مشه یه دزد و کلاهبردارو....... به سلامتی زندگی میکنه قربون عظمت خدا بشم! علی یارتون