چنین گفت زرتشت اگر کلید قلبی را نداری...قفلش نکن اگر کسی را دوست داری...خردش نکن اگر دستی را گرفتی...رهایش نکن

-----

مریم

چند وقته دیگه حس نوشتن ندارم یعنی حس هیچ کاری رو ندارم پسر تو سن منو این مسائل؟!! همه یه جور دیگه منو نگاه میکنند از روی ترحم یادمه از بچگی از یه چیزی یا کسی نفرت داشتمو دارم نمیدونم چیه ولی مطمئنم یه چیزی هست تا حالا هم به خاطر همین تنفر بوده که زندگی کردم تنفر به من استقامت میبخشه دوست دارم تا اخر عمرم باهام باشه با نفرت بزرگ شدم دلم میخواد با نفرت بمیرم

من از ازادی بزرگترین شکنجه انسان

 حس خودکشی و رسیدن به بن بست زمان

 مرگ دسته جمعی که هنوزم مونده تو ابهام

اما امیدی که منو نگه داشت رو پا هام

 همیشه همین بود وجود گرم هوادارام

 

علی یارتون

روی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ من هم زیر آن نوشتم: باید صبر کند. برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بی حوصلگی نوشتم: بمیرد بهتر است. برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم. انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد. اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم

-----------

مریم