الان کنارمی نمیخوام از دست بدم  به یادتم نمیخوام از یاد ببری وجودمو

نگو فرق داریم ما با هم دلمون یکیه  میخوام داد بزنم بگم به  همه که کیه

اونی که حاظرم تا الان براش جون بدم   وقتی کنارمی روشنی میکنه روح من

راضی شدنه واسه دلم اصراری داره   غمه توی دل منه میگه حرفایی داره

دیگه سرمای شب و تاریکی و غم   نداره معنی برا من میمونم حتی اگه کم

میخوام برات بگم که تو تک ستارمی  میخوام حرف بزنم برات حرفای کمی

همه ارزوشونه که مثل افسانه باشن  ما ارزوشونیم نزار از خواب پاشن

همیشه فکر میکردی که منم بر ضدت ولی بالاخره فهمیدی غلطه فکرت

بیرونم کردی برا همیشه از تو قلبت ازم ساختی شیطانی شرور توی ذهنت

جدایی از من این بوده فکره بکرت  تورو نمیخوام این بود همیشه حرفت

گفتی منم باسه همیشه عشقت  حالا شدم برا خوردن خونت تشنه

برا همیشه از پیش تو میرم که  تا دوری رابطه رو قطع کنه ببنده

تا هرکی به ما خیره شدش نخنده  بهت گفتم با تو بودنم ازم ده

تا خدا تو بی کسی چشمامو نبنده  هوس بازی برا شما رونده

عشق و عشق بازی براتون چرنده   به خاطر همین زندگیتون میلنگه

اینو بدون که من عزیزم تا وقتی که هستم عاشقتم

میگم از این عشقی که تو دلم هست , نزار پس این عشق با من بشه هرس

عوض این همه خوشی که خدا به من داد , خدایا درد این عشقو نمیبرم از یاد

نمیتونم ببینم اون با یه کسی دیگست , ولی بدون تعریف عاشق یه چیز دیگست

عاشق یعنی بسوزی تو به پای معشوقت, عاشق یعنی دوری از همه علایقت

عاشق یعنی بشنوی چیزی که نیست لایقت,  عاشق یعنی بسازی با همه حقایقت

بیا بشینو ببینو بخند به سرگذشت , بگو این مجنون دیوانه هم که درگذشت

نگو از بهر چه این دیوانه عاشق بگشت , بگو عاشق چشمون سیاه من بنگشت


آینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری او را اسیرکرده است خندیدم وگفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تآخیر کرده است گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است خندید به سادگیم آینه وگفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است گفتم از عشق من چنین سخن مگوی گفت خوابی سالها دیر کرده است در آینه نگاه میکنم آه عشق تو عجب مرا پیر کرده است راست میگفت آینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است

باز باران
بی طراوت
کو ترانه؟!
سوگواری ست ،
رنگ غصه
خیسی غم
می خورد بر بام خانه
طعم ماتم
یاد می آرم که غصه
قصه را می کرد کابوس ،
بوسه می زد بر دو چشمم
گریه با لبهای خیسش،
می دویدم، می دویدم
توی جنگل های پوچی
زیر باران مدیحه
رو به خورشید ترانه
رو به سوی شادکامی،
می دویدم ، می دویدم
هر چه دیدم غم فزا بود
غصه ها و گریه ها بود
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا
نیست باران
نیست باران
گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم
می دویدم مثل مجنون
با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران
بی کبوتر
بوف شومی
سایه گستر
باز جادو
باز وحشت
بی ترانه
بی حقیقت
کو ترانه؟!
کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران
از عبث پر بود و از غم
لیک فهمیدم
که شادی
مرده او دیگر به دلها
مرده در این سوگواری...

-------

از طرف اقا مرتضی گل

دلم گرفت ای هم نفس

پرام  شکست تو این قفس

تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس

از این نامهربونیها دارم از غصه میمیرم

رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو میگیرم

تو این شب گریه میتونی پناه هق هقم باشی

تو ای همزاد همخونه چی میشه عاشقم باشی

 

مریم