باز باران
بی طراوت
کو ترانه؟!
سوگواری ست ،
رنگ غصه
خیسی غم
می خورد بر بام خانه
طعم ماتم
یاد می آرم که غصه
قصه را می کرد کابوس ،
بوسه می زد بر دو چشمم
گریه با لبهای خیسش،
می دویدم، می دویدم
توی جنگل های پوچی
زیر باران مدیحه
رو به خورشید ترانه
رو به سوی شادکامی،
می دویدم ، می دویدم
هر چه دیدم غم فزا بود
غصه ها و گریه ها بود
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا
نیست باران
نیست باران
گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم
می دویدم مثل مجنون
با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران
بی کبوتر
بوف شومی
سایه گستر
باز جادو
باز وحشت
بی ترانه
بی حقیقت
کو ترانه؟!
کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران
از عبث پر بود و از غم
لیک فهمیدم
که شادی
مرده او دیگر به دلها
مرده در این سوگواری...

-------

از طرف اقا مرتضی گل

نظرات 1 + ارسال نظر
*مسعود* جادوهای ویندوز جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:57 ق.ظ http://www.massoudx12.blogsky.com/

********************************
دوست خوبم سلام !

جادوهای ویندوز با یه خبر خوش و آپی متفاوت منتظرتونه.

مدتهاست با این اسم آشنایین .

شاید فرصت خوبی باشه تا دوستیای قدیممون و دوباره تجدید کنیم.

«بذر عطوفتی که دیروز با مهرت در دلم کاشتی جوانه ی محبتی است

که امروز مرا به تو میخواند.

تنهایی سهم دلهای از یاد رفته است ، مرا یاد کن ای یادت در یاد...! »

********************************

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد