یه روز یه «دل»ه نشست با خودش فکر کرد. با خودش گفت «سنگ» می‌شم از این به بعد. «سنگ» شد. رفت میون سنگها نشست، اما عاشق سنگها شد…

-----------------

مریم

نظرات 1 + ارسال نظر
شمیم سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:14 ب.ظ http://www.shamim23.persianblog.com

میشه ازت خواهش کنم اینجا آپدیت نکنی؟....... میتونی یه وبلاگ بزنی واسه خودت اینا رو بنویسی.... نمیخوام نوشته های علیرضام بینِ نوشته های تو گم بشه....... ازت خواهش میکنم مریم جان..... امیدوارم اینقدر ارزش داشته باشم که به حرفم گوش بدی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد