انتظار

واژه غریبی است....
واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با ان خو گرفتم
که چه سخت است انتظار
هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من
خواهم ماند تنها در انتظار تو
چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو نمیدانم؟
شاید که روزی بخواند بر تو عشق مرا....
میدانم روزی خواهی امد میدانم...
گریان نمیمانم خندانم
برای ورودت ای عشق
وقتی به یادت می افتم به یاد خاطراتت
نامه هایت را مرور میکنم ۱ بار نه صد بار
و جودم را سراسر عشق فرا میگیرد
و اشک شوق بر گونه هایم روانه میشوند
تنها میگویم همیشه در قلب منی
میدانم که باز خواهی گشت میدانم

این نوشته زیبا رو تو یه کلیپ فلاش دیدم امیدوارم خوشتون اومده باشه
علی یارتون
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد