عشق است

در پس پنجره کسی هست که مرا میخواند

باران نم نمک میبارد

که چه زیباست صدایش چه طنینی دارد

انتظارم به پایان امد

قاصدکم خوش خبر بود بوی او را میداد.......

خبر از او اورد

خنده هایت که چه زیبا بود

دست هایت که چه با محبت

چه زود گذشت و نمیدانم چگونه گذشت

ای کاش تنها میدانستم چه شد بر من چه شد برتو

اه که چه بیهوده میاندیشم

صبر پایان همه انتظارهاست


عشق است

باز این ترانه ها را عشق هست

رخش سرخ بادپا را عشق است

عشق

در گیر غروب درد است

باز هم طلوع ما را عشق است

غربت بغض گشا را عشق است

بادبان ناخدا را عشق است

ای اهل همه جارا عشق است

شعر های بی هوا را عشق است

روزهای بی قضا را عشق است

نظرات 2 + ارسال نظر
غزاله چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 09:22 ب.ظ

دستت درد نکنه عزیزم.

[ بدون نام ] شنبه 9 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 08:42 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد