وقتی داشتم میرفتم هیچکس نگفت چرا ,حتی وقتی داشتم با تمام وجود غصه میخوردم ,حتی وقتی تمام شب رو توی خیابونا پرسه میزدم و چشام از بیخوابی باز نمیشد ,فقط وقتی داشتم سیگار میکشیدم ,یه پیرزن پرسید پسرم چرا سیگار میکشی ,بی خبر از اونهمه درد و بدبختی که کشیده بودم ,حتی اینبار هم با سکوت مسخره همیشگیم ,با یه خنده زورکی سیگار رو خاموش کردم و عذرخواهی کردم و رفتم.....!!

نظرات 2 + ارسال نظر
خانومی یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ق.ظ http://brilliantbutterfly.blogfa.com/

علیرضای عزیز سلام
بازم که داداش خوبم نوشته هات غمگینه، نبینم اینحا تنها نشسته باشی، بیا پیشم سر بزن ، یکم دید و بازدید بهت کمک میکنه
حواست به خودت نیست به من باشه که از دوریت دارم پرپر میشم

خانومی پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:33 ق.ظ http://brilliantbutterfly.blogsfa.com

داداش جون چشم انتظاری خیلی بده، دلم گرفت پس کی میای؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد